
هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها رسیده جان من برلب دگر سیرم از این دنیا حسین جان بعد تو دیگر خمیده قامت خواهر بمیرد از غمت زینب همین امروز یا فردا اگر مویم سپید است و اگر من تار می بینم دلیلش هجر تو بوده ، کجایی ماه بی همتا ؟ […]
شعر وفات حضرت زینب زینبم یار آشنای توام جای مانده ز کربلای توام شعله سر می کشد ز ناله ی من من عزادار نینوای توام تشنه لب لحظه های آخر عمر یاد سقای با وفای توام بسترم زیر تابش خورشید روضه خوان یاد بوریای توام یاد گل های پرپر باغ و بدن زیر دست و […]
و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید تمام قامت من را شکسته داغ حسین کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید درآن غروب فدایش شدم قبول نکرد اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید کمی زخون دل عمه رنگ بردارید برای موی سفیدم کمی حنا ببرید […]
همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد ولی چه کوه عجیبی چقدر خم شده است چقدر دور و برش رشته کوه کم شده است بلند شد؛به زمین خورد و گفت یادت هست چگونه قامت رعنای […]