
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم دور از تو و با نیت غربت بنویسم سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم شاید که چنان رود سر راه بیایم بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم […]
سید حمید رضا برقعی یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکماتِ کلماتِ تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار […]
می خواست جان سپاردوجانی دگرنداشت هنگام کوچ بود ولی بال و پر نداشت چشمش ز پنجره سوی مهتاب خیره بود معلوم بود این شب آخر سحر نداشت افتاده بود روی زمین آه می کشید اگه اشک نداری،اگه می بینی چشمت خشکه،ناله که داری خرج کنی،امام صادق علیه السلام فرمود:خدا رحمت کنه اونی که تو […]