
اشعار شهادت حضرت امام جواد(ع) – مسعود اصلانی در وجود تو جود را دیدم جلوه های سجود را دیدم تشنه بودم تو را صدا زدم و مهربانی رود را دیدم در نگاه تو فصل بارانِ… …آسمان کبود را دیدم تو جواد الائمه ای حتی در نبود تو بود را دیدم […]
دستش همیشه باز و خداوند جود ، بود روی لب ملک ز ثنایش سرود ، بود تنها دلیل خلقت هر آنچه بود ، بود عرش خدای عزوجل را عمود ، بود عالم ز درک مرتبتش کل روز را نزد مقام و منزلتش در سجود بود با اینکه از عوام فقط ناسزا شنید روی لبش همیشه […]
به لطف خــدایِ جوادالائــمّه گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس شدم آشنایِ جوادالائــمّه رسیدم به آزادگی تا دلم شد اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه ازآن صورت گندمین بوی گندم گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه رضایِ خُدایِ امامِ رضا را بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه اگر عاشقی هر نفس مثل سایه برو در قفایِ جواد الائـــمّه تو و جنّت و […]
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم زتن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید از بس که یار جانی آتش زده به جانم ترسم که جای آهم دود از دهن برآید از بیوفائی یار، این بود قسمت من […]
یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر مى زند کبوتر دل، در هواى تو در را به روى امت اسلام بسته اند آن گمرهان […]
خسته در بند غمم،بال و پرم میسوزد نفسم با جگر شعله ورم میسوزد با دلم زهر چه کرده است خدا می داند جگرم نه که ز پا تا به سرم میسوزد دست و پا می زنم و ذکر لبم یا زهراست گوشه ی خانه همه برگ و برم میسوزد زآن همه ظلم که دشمن به […]
دارد از آه پر از درد خبر می ریزد لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد آب ، ناکام تر از خشکی لب های کبود چندمین بار پیاپی پس در می ریزد نسل زهراست که اینگونه زمین می […]
زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را طوری که حتی تار دیدی این و آن را وقت زمین افتادنت احساس کردی در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را در گوشه ی حجره به خود پیچیدی از درد یعنی چشیدی درد تلخ استخوان را مثل عمو جانت حسن آزار دیدی از بس شنیدی از […]
اشعار شهادت حضرت جواد الائمه (ع) پاى عشقى فتاده از نفسم کاروانى نهفته در جرسم مفلسى از تبار شوق توام دامن آلودهی تو در هوسم موج آهم، شکسته تر ز دلت غیر یار کریم نیست کسم نَفَسِ من مقیم سینهی توست من صدایى شکسته در قفسم سایه مرحمت شدن چهخوشاست نور تو مىرسد ز پیش […]
بنده ام بنده ی ولای توام عاشق صحن با صفای توام تو جوادی و من گدای توام یا جواد الائمه ادرکنی قامتم خم شده ز بار بلا حاجتم باشد از تو یا مولا نجف و کاظمین و کرب و بلا یا جواد الائمه ادرکنی ای که از زهر خون شده جگرت به تو و جد […]
بسم الله… لب تشنه بود ، تشنه یک جرعه آب بود مردی که درد های دلش بی حساب بود پا می کشید گوشه حجره به روی خاک پروانه وار غرق تب و التهاب بود از بسکه شعله ور شده بود آتش دلش حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود در ازدحامِ هلهله های کنیزکان فریاد […]
قدمش ناگهان شتاب گرفت طرفش رفت و ظرف آب گرفت آ را بر روی زمین تا ریخت در همان لحظه قلب زهرا ریخت روضه کوتاه نکته سر بسته حجره تاریک حجره در بسته جگری رفته رفته سم می خورد قصۀ تازه ای رقم می خورد عرش را ناله ای تکان می داد تشنه ای روی […]