
دلی که نیست حسینیه ی غمت دل نیست بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست بریده ام ز همه تا رسم به درگاهت چنان که عقربه ی دل بجز تو مایل نیست به راه عشق تو باید که جان فدا […]
یک مادر با وفا مرامش این است دیدار عزیزان خودش می اید درهرشب جمعه ظرف آبی بردست دیدار حسین جان خودش می آید فریاد زند بُنی برخیز حسین ای تشنه لبم برایت آب آوردم گهواره ای از بال ملک ساخته ام آرامش سینه رباب آوردم نزدیک و هزار چند سال است حسین با پارگی لباس […]
گریه های شب جمعه چه خریدن دارد نوکرت تا خود تو شوق رسیدن دارد شده هفتاد و دو سر با سر تو بر نیزه سر بازار شما ٰ زجر کشیدن دارد دل من لک زده تا اسم مرا بنویسند به سر بام حرم میل پریدن دارد رخ یوسف اگرم هر چه که زیباست ولی چهره […]