
ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام
وی محمّد برده نامت را به لب با احترام
همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام
سایهات تا صبح محشر بر سر دین مستدام
ای شده وقف خداوند تعالی هست تو
وی تمام هستی خالق به روی دست تو
****
پاکتر از پردۀ بیت الهی دامنت
خلعت زیبای اُمالمؤمنینی بر تنت
بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت
نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت
کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟
کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟
****
این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت
میسزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت
نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت
یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت
بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس
ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس
****
ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی
هر که هستی احمد مختار داند کیستی
بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی
فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی
ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت
وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت
****
در مقام زن ولی مردانگی قانون توست
تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست
بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست
هر که از اسلام دارد بهرهای، مدیون توست
مصطفی ز آغاز، یاری جز تو و حیدر نداشت
در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت
****
این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین
هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین
از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین
راستی این است در اسلام، دین راستین
با علی همگام در احیای قرآن بودهای
پیشتر از بعثت احمد مسلمان بودهای
****
مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز
مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز
بر تو میبالد محمّد، بر تو مینازد حجاز
با محمّد خواندهای پیش از شب بعثت، نماز
مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت
یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت
****
کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن
گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن
بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن
جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن
گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت
شد روان از دیدهاش بر چهره اشک ماتمت
****
ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر
در هجوم سنگها جان محمّد را سپر
بر محمّد از همه زنهای عالم خوبتر
مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر
بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست
بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست
****
ما به تو گریان، تو را لب در جنان پر خنده باد
همچو جان در قلب یاران خاطراتت زنده باد
شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد
منطقت تا حشر بر بوجهلها کوبنده باد
جان شیرین محمّد در لب خندان توست
میوههای نخل «میثم» مدح فرزندان توست
موضوع: حضرت خدیجه سلام الله
…………………………………………………………………………………………………….
کیستم من بانوی اسلام، امالمؤمنینم
مادر کوثر، امید رحمۀ للعالمینم
آسمان معرفت، بر روی دامان زمینم
بانوی باغ جنان، محبوبۀ جانآفرینم
مثل زهرا دخترم آئینۀ حق الیقینم
بـارها از حق سلام آورده جبریـل امینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
پیشتر از روز بعثت مصطفا را همسرم من
از نزول وحی، تنها حامی پیغمبرم من
همسرش نه، همدمش نه، بهترین همسنگرم من
مؤمنین را، بلکه ایمان را گرامی مادرم من
بحر ایثار و وفا و معرفت را گوهرم من
در جلالت هـاجر و حـوا و مریم را قرینم
من خدیجه همسر و همگام ختمالمرسلینم
****
پیشتر از بودنم دل برد از دستم محمد
در حقیقت روشنی بخش وجودم بود احمد
گشته بودم همچنان مشتاق آن روح مجرد
بی خبر بودم که از لطف خدای حی سرمد
روزی آن یار تمام خلق با من یار گردد
میکندحق با نخستین شخص خلقت همنشینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختمالمرسلینم
****
دختری دارم که خورشید ومهوگردون هلالش
شوهریدارم که قرآنگشته نازل درکمالش
دختری دارم که میآید سلام از ذوالجلالش
حیدری گردیده دامادم که نبوَد کس مثالش
حجرهای دارم که جبریل امین روبد به بالش
نی عجب گرچرخ گردون سجده آرد بر زمینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختمالمرسلینم
****
گرچه هستم زن ولی مردانه حق را یاورم من
مصطفی را در شهامت بعد حیدر، حیدرم من
در دل یک شهر دشمن حامی پیغمبرم من
زن، ولی مردانه با ختم رسل همسنگرم من
اولین بانوی خلقت را یگانه مادرم من
بلکـه مـام یـازده عیسـای عیسـا آفرینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
گرچه در ثروت کلید گنجها بودی به دستم
گشت تقدیم محمد روز اول بود و هستم
جز محمد از خلایق رشتۀ الفت گسستم
جان به کف بگرفتم و دل بر رسول الله بستم
هم به عالم هم به جانم پشت دشمن را شکستم
آری آری دسـت پیغمبـر بـوَد در آستینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
من تمام هست خود دادم به راه حی ذوالمن
تاخدا هم ازکرامت هستخود بخشیدبرمن
ریخت دامن دامنم گل، دست لطفحق به دامن
بُضعـۀ ختم رُسل، زهرا مرا شد پارۀ تـن
با جمال روی آن گل جان من گردیـد گلشن
بود حتی در رحم همصحبت و یار و معینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
میدهد تاریخ درهرعصر در عالم شهادت
من خدا را کردهام پیش از شب بعثت، عبادت
داشتم بر خواجۀ «لولاک» از اول، ارادت
با وصال عقل اول یافتم از نو ولادت
در همه زنهای عالم شد نصیبم این سعادت
تـا سـر دستم گـل رخسار زهرا را ببینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
من خروشان بحرعصمت مادر فُلک نجاتم
در کنار خضر رحمت روح را عینالحیاتم
فاطمی خو مرتضا توحیدم و احمد صفاتم
دین حق شد متکی بر همت و صبرو ثباتم
سال عامالحزن شد بر مصطفی سال وفاتم
ریخت بـر خـاک لحد اشک امیرالمؤمنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
الغرض تا زنده بودم، مصطفی را یار بودم
بهر حفظ جان او شب تا سحر بیدار بودم
جانِ جانِ آفرینش را زجان غمخوار بودم
لحظه لحظه بین مردم مورد آزار بودم
با جنایت پیشگان پیوسته در پیکار بودم
نظم «میثم» شاهـدی باشد ز عزم آهنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
موضوع: حضرت خدیجه سلام الله
…………………………………………………………………………………………………….
سلام ما به تو ای مادر بهشت رسول
که پرورش به روی دامن تو یافت بتول
ملائکاند به مدحت در آسمان مشغول
امین وحی حقت کرده بر سلام نزول
سـلام ذات خـداوند و چارده معصوم
به تو که بوده مقامت همیشه نامعلوم
****
درود باد به روح و سلام بر تن تو
حجاب نور و دعای رسول، جوشن تو
بهشت وحی خداوندگار، گلشن تو
محیط پرورش فاطمه است دامن تو
به جز تو در غم و اندوه، یار احمد کیست؟
به غیـر تـو صـدف گوهـر محمّد کیست؟
****
خدای را به خدا لایق درودی تو
به یاری نبی آغوش خود گشودی تو
دل از رسول خدا همچنان ربودی تو
تمام لشکر ختم رسل تو بودی تو
تو سینه را سپر سنگ دشمنان کردی
به حفظ جـان محمّد نثار جان کردی
****
تو بهترین زن روی زمینی ای مادر
تو در جلال، جلالآفرینی ای مادر
تو مام همسر حبلالمتینی ای مادر
تو مادر همۀ مؤمنینی ای مادر
گل رسول خدایی و گل کجا تو کجا؟
زنـان دیگـر ختم رسل کجا تو کجا؟
****
تو آسمان فروزان یازده قمری
تو از زنان همه انبیا به رتبه سری
هرآنچه وصف تو خوبان کنند خوبتری
زنان ختم رسل دیگرند و تو دگری
مگـر نگفت نبـی بیـن همسـرانش بسـی
که بهر من چو خدیجه نبود و نیست کسی
سلام بر تو و روح بلند ایمانت
درود بر تو و ایثار و عهد و پیمانت
بهار سبز گل عصمت است دامانت
سلاله و پدر و مادرم به قربانت
به جز خدا و نبی مدح تو نشاید گفت
تـو را چـو فاطمـه امالائمه باید گفت
****
تو مادر همه سادات عالمی بانو!
تو نور چشم رسول مکرمی بانو!
تو به ز هاجر و سارا و مریمی بانو!
دوازده گهر نور را یمی بانو!
خدای را به دعا و نیاز میخواندی
نزول وحی نبود و نماز میخواندی
****
سلام بر تو و اشک و دعا و زمزمهات
سلام بر تو و روح بلند فاطمهات
فروغ وحی عیان بود از مکالمهات
هزار عایشه کم از کنیز خادمهات
همیشه شیفتۀ خصلت و صفاتت بود
که سال حزن رسول خدا وفاتت بود
****
هنوز بوی خدا میدمد ز پیرهنت
دمی که روح تو پرواز کرد از بدنت
زهی جلال سلام خدا به جان و تنت
که از بهشت فرستاد ذات حق، کفنت
گرفتـم آنکـه ز کوثـر دهـان خود شویم
مرا چه زهره که اوصاف چون تو را گویم
****
وفات تو نبود کم ز صبح میلادت
سلام بر تو و آباء پاک و اولادت
به شأن تو که بود رتبۀ خدادادت
همین بس است که مولا علیست دامادت
امین وحی، سلامت به احمد آورده
که جز تو فاطمه را بر محمد آورده؟
که جز تو آورد از بهر مصطفی زهرا؟
که جز تو دختر او هست زینبکبری؟
که جز تو قابلهاش بوده مریم عذرا؟
که جز تو شد سپر جان خواجۀ دوسرا؟
تویی که در رحمت فاطمه سخن میگفت
سخـن ز سـر خداونـد ذوالمنـن میگفت
****
به آن خدا که جهان وجود را آراست
به آن علی که پس از مصطفی به ما مولاست
به فاطمه که به غیر از خدا ندید و نخواست
که زائر تو همان زائر رسول خداست
چو در ثنای تو گیرد به دست خویش، قلم
ز خـود گذشتـه و پـرواز میکند «میثم»