
چونکه احمد کعبه را بدرود گفت
با خدایش آنچه در دل بود گفت
کای خدا این آخرین حجِّ من است
کاروان آماده ی کوچیدن است
عمر من بگذشت یا رب با شتاب
بر لب بام است دیگر آفتاب
چرخ عمرم را زمان فرسوده کرد
با اجل کی می توان کردن نبرد
شد مرا در این بیابان رهنمون
جذبه ی: «اِنّا اِلیه راجعون»
گشت پایان عمرم و، باقیست کار
کی شود امر ولایت آشکار
گر چه می دانم علی (ع) باشد امام
او بود لایق برای این مقام
لیک خواهم بر ملا گردد سخن
تا بداند پیر و برنا، مرد و زن
خود تو دانی ای خدای مهربان
کی توانم گفت این راز نهان
چونکه بسیار است بدخواه علی (ع)
گر نباشد از تو وحیِ مُنزلی
ترسم از آن فتنه ها گردد عیان
آید آخر پایِ تُهمت در میان
دور می شد احمد از بیت الحرام
با نگاهی پر ز عشق و احترام
جای دارد اشک ریزد آسمان
در وداعِ آتشینِ عاشقان
بود طوفانی، دلِ آگاهِ او
گرد غم بگرفته رویِ ماهِ او
ناله چون می کرد زنگ کاروان
حلقه می زد اشک او بر دیدگان
در غدیر خم که نام برکه ای است
داد احمد (ص) را، خدا فرمان ایست
کای نبی (ص) اینجا غدیر خُم بود
آب آن هر قطره یک قُلزم بود
شاهراه کشور جان است این
پایگاه علم و ایمان است این
[صفحه ۱۱۰]
چارراه حادثات عالم است
جلوه گاه نور اسم اعظم است
شهر علم مصطفی (ص) را هست باب
نور دل می بخشد اینجا آفتاب
از حرورش، جان دشمن سوخته
عاشقان را دل ز مهر افروخته
سایه اش، آرام بخش رهروان
از نسیمش، تازه می گردد روان
همچو دریا بی کران است این غدیر
نیست موج فیضِ آن پایان پذیر
باشد اینجا مقصد پیغمبران
کوی دانشگاه نسل هر زمان
وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» یا رسول
تا شود سعی تو پیش ما قبول
همرهان را خواند احمد با شعف
رفتگان باز آمدند از هر طرف
از جهاز اشتران کاروان
منبری برساختندش در میان
گِرد آن پیغمبر والاتبار
اجتماعی شد فزون از صد هزار
پس نبی (ص) بر اوج منبر پا نهاد
مرتضی (ع) را در کنارش جای داد
دست او بگرفت و کرد او را بلند
بر سر دستش، نبیّ (ص) ارجمند
شد قیامت از قِران مهر و ماه
مهر می شد با مه اینجا اشتباه
چون علی (ع) خود نفْس پیغمبر بود
هر یکی در جای آن دیگر بود
چون امانت عرضه شد بر خاکیان
شد «یداله فوق ایدیهم» عیان
جمله آیات خدا تأویل شد
از ولایت علم و دین تکمیل شد
پس پیمبر «وال من والاه» گفت
بار الها «عاد من عاداه» گفت
گفت: یا رب دوستانش دوست دار
بار الها دشمنش دشمن شمار
بار الها، یار او را یار شو
هرکه خواهد خواریش، گو، خوار شو
گفت: هر کس را که من هستم ولیّ
هست بعد از من ولیِّ او علی (ع)
حیدر است این، باب علم احمد (ص) است
بی گمان فاروق هر نیک و بد است
سِرّ حق، صدیقِ اکبر، منصبش
صرفِ راه حق شده روز و شبش
یار قرآن، دشمن گردن کشان
«لا فتی الا علی» او را نشان
حیدر است این، شهسوار کارزار
تیغ او: «لا سیف الا ذوالفقار»
حیدر است این، آنکه بتها را شکست
دست هر چه دشمن حق بود، بست
زادگاهش، قبله گاه مسلمین
خاک پایش سرمه ی اهل یقین
[صفحه ۱۱۱]
حیدر است این، حامل ام الکتاب
او بود ماه و، منم چون آفتاب
آیت تطهیر او را آبروست
«عروه الوثقی» که حق گوید هموست
ساقی کوثر همو باشد یقین
نیست غیر از او: امیرالمؤمنین (ع)
چون کنم با اهل این دنیا وداع
پس به گِرد او نمائید اجتماع
قلب خویش از نورِ او روشن کنید
پیروی از جانشینِ من کنید
چون که وقت گفتن تبریک شد
روز در چشم عدو تاریک شد
بر زبان می راند: به به یا علی (ع)
بر من و بر مؤمنان گشتی ولیّ
در نهان امّا گریبان می درید
کینه ها در سینه اش می پرورید
عاشقان سرمست در این عید خم
از مِی: «اَلْیوم اَکْمَلْتُ لَکُمْ»
در کتاب بی نظیر «الغدیر»
نکته ها یابی از این امر خطیر
از «امینی» عالِمِ شیرین بیان
طبع من الهام می گیرد (حسان)[۱] .
[صفحه ۱۱۲]