
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست وَ عاجزانه نگاهش به میزبانی توست غروب روز سه شنبه دوباره می خوانم بیاکه لحظه ی امداد آسمانی توست نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش ست همه امید من آقا به مهربانی توست دوباره این دل شیدا مسافر راه ست مسیر عاشقی ام صحن جمکرانی […]
ﻫﺮ قطره دریا میشود وقتی بیایی صحرا شکوفا میشود وقتی بیایی آئینه در آئینه در آئینه لبخند دنیا چه زیبا میشود وقتی بیایی چیزی شبیه آنچه در باور نگنجد مانند رؤیا میشود وقتی بیایی رمز تمام قفلهای بستهی ما یک لحظه پیدا میشود وقتی بیایی یوسف که در مصر ملاحت پادشاه است محو تماشا میشود […]
بگذار به عشق تو گرفتار بمیرم مگذار که از دوری تو خوار بمیرم بگذار دمی پای نگاهت بنشینم مگذار که در حسرت دیدار بمیرم مگذار ز عشقت سر سالم ببرم گور بگذار که من هم به سرِ دار بمیرم بیمایهترینم به خریداری یوسف بگذار در این گوشه بازار بمیرم مگذار اجل جای دگر دیدنم آید […]
ای امید نا امیدان سرای روزگار ساحل امن است آغوشت برای روزگار در میان آشنایان هم غریب افتاده ای نیستی و در نمی آید صدای روزگار نیستی چون چشم های ما نمی بیند تو را نیستی ، نه هستی ولی در جای جای روزگار دردهای دوستانت را به جانت می خری تا نیارد لحظه ای […]
بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم همچو گل کز دیدن خورشید می خندد به صبح بر گل روی تو خندیدم ولی نشناختم کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو آمدم دور تو گردیدم ولی نشناختم در کنار مرقد شش گوشه حدّت حسین خم شدم دست تو […]
هر جمعه از فراقِ شما گریه میکنم بین نماز و وقتِ دعا گریه میکنم هر جمعه ای که میگذرد در نبودتان زانو بغل، بدونِ صدا گریه میکنم وقتی مرور میکنم این غیبت تو را از این همه گناه و خطا گریه میکنم آواره ی دیار پریشانیَم ببین در لا به لای قافیه ها گریه میکنم […]
. جان آقام ( عج ) . . . باران حریف اشک تو مولا نمی شود شاهی غریب تر ز تو پیدا نمی شود ارباب عالمی و نمی بینمت که چشم غرق گناه گشته و بینا …. نمی شود ترجیح می دهی که غریبانه سر کنی..؟؟! باشد… ولی حبیب که تنها نمی شود دلبر زیاد […]
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو چاره ای […]
دلم گرفته از این جمعه های تکراری دلم گرفته از این انتظار اجباری چه قدر ندبه بخوانم! چرا نمی آیی؟ چه دیده ایی که از این دل شکسته بیزاری!؟ نیا! به درد خودم گریه می کنم، باشد شما که از بدی حال من خبر داری «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» ازاین به بعد غزل، من […]
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو […]
عمرم تمام گشت ز هجران روی تو ترسم شها به خاک برم آرزوی تو با آن که روی ماه تو از دیده شد نهان عشاق را همیشه بود دیده سوی تو خورشید چهره ات چو نهان شد زچشم خلق شد روزشان سیاه از این غم چو موی تو دامن پر از ستاره کنم شب ز […]