
شعری با مضمون اجتماعی در عصر غیبت امام زمان عج
..
خسته از حال خویش می گویم
خسته از شهر و این هیاهوها
چون کبوتر رها شدن باید
یا دویدن شبیه آهوها
…
عمرمان رفت مثل باد از دست
ولی آسوده ایم و آرامیم
دلخوش هستیم از اینکه در لاین و
جای سجاده در تلگرامیم
…
چقدر حال ما دگرگون شد
فرصت گریه و بکا گم شد
چون توکل ز قلب ما پر زد
دل ما در پناه مردم شد
…
در حقیقت اگرچه جاماندیم
در فضای مجاز مستحکم
عشق و دلداگی به آسانی
رفت از زندگی ما کم کم
…
رفتن غیرت و حیا از چیست
در پس کوچه و خیابان ها
دختران را بگو چه توجیحی است
علت این ساپورت پوشی را
…
دست شیطان چه کرده است امروز
با دل ما و روزگار ما
سبب سربلندی است آیا
پیرهن های مارکدار ما ؟؟؟
…
بین این شهر پر غبار و غم
چه کسی بر ظهور او دل بست
کی به فکر رسیدنش هستیم
تا تب عکس های سلفی هست
….
غایب روزگار غیبت ما
حاضر این زمانه اما او
چقدر ما به او بدی کردیم
چقدر مهربان و آقا او
…
آرزوی بهار را داریم
گرچه زردیم و مثل پاییزیم
فصل هجران تمام خواهد شد
من و تو چون زخواب برخیزیم
…
می رسد روز خوب ما حتما
پس سراسر امید می باید
برسانید این خبر را که
یوسف از گرد راه می آید
یاسر مسافر