logo

من ز دربار حسین ابن علی ماهانه دارم
کي دگر چشم طمع بر مردم بیگانه دارم
تا گرفتم دست خط نوکری از مادر او
بر در دربار آن شه منصبی شاهانه دارم

جستجو
صلوات شمار
اوقات شرعی

آخرین مطالب
مطالب پر بازدید
برچسب ها
ادعیه اعلام مراسم سخنرانی و عزاداری دهه اول محرم جلسه هیئت ذاکران فاطمی اراک حاج_حسین_نیمه_وری حاج حسین نیمه وری حسین نیمه وری دعای کمیل با صدای حاج حسین نیمه وری روضه شب شهادت حضرت زهرا (س) با نوای حاج حسین نیمه وری روضه و سینه زنی آقا ابالفضل ع زمزمه روضه شب جمعه سرود مولودی امام حسن (ع) شب بیست و یکم ماه رمضان شب قدر شبهای قدر در امامزاده ها شعر شعر امام زمان شعر شهادت شعر مناجات شهادت امام علی صوت دقایقی از زمزمه و روضه حضرت زهرا س صوت مدح و مرثیه امام صادق(ع) صوت مراسم روضه و سینه زنی شب عاشورا مراسم سینه زنی مراسم شام غریبان مصلی بیت المقدس اراک مراسم شب قدر۲۳ ماه مبارک رمضان مراسم شب های قدر مراسم شب های ماه رمضان مراسم عزاداری شب شهادت حضرت زهرا (س) با نوای حاج حسین نیمه وری مشکی_پوشان_فاطمیه مولودی خوانی شب میلاد امام هادی(ع) در حرم حضرت ابالفضل مولودی خوانی شب ولادت امام حسن عسگری (ع) میلاد امام هادی نیمه وری هیئت _باب الحوائج_کوی امام علی ع کتیپ تصویری عتبات عالیات کلیپ اربعین حسینی کلیپ تصویری باب القبله امام حسین ع کلیپ تصویری روضه علی اصغرع کلیپ تصویری زمزمه مدح امیرالمومنین ع و مدح و روضه حضرت عباس ع کلیپ تصویری سینه زنی حضرت ابوالفضل ع کلیپ تصویری مدح و روضه حضرت ابالفضل ع کلیپ تصویری مدح و روضه حضرت ابوالفضل ع کلیپ جشن نیمه شعبان کلیپ فرازی از قرائت دعای پر فیض ندبه کلیپ فرازی از قرائت دعای پر فیض کمیل
بازدید شده ها
آمار سایت
  • 0
  • 45
  • 39
  • 210
  • 187
  • 1,605
  • 6,387
  • 363,042
  • 1,756,071
  • 272,212
  • 69,502
  • 3,113
  • خرداد ۱۲, ۱۴۰۲

در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم- استاد سازگار


در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم

لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم

بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک

خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم

در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام

این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم

هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند

این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم

قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام

حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم

بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته

محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم

روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم

کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم

گاه گاه از ساق پای من خون می چکد

بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم

دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ

با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم

یاد از جسم من و از تخته در می کند

هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم

یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما

گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم