باید برای طور کلیمی درست کرد
سجاده ای گرفت و حریمی درست کرد
باید برای مقدمی از بال جبرئیل
یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد
باید در ازدحام گدا و کمی جا
جائی برای مرد کریمی درست کرد
باید قسم به نور دو عین حسین داد
تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد
باید دل حسین هوای نبی کند
شاید دوباره خُلق عظیمی درست کرد
مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم
اکبر اگر نبود من آقا نداشتم
یک فرصتی کنار بزن این نقاب را
بیچاره کن به صبحدمی آفتاب را
امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم
از من مگیر فرصت این انتخاب را
نور جبین نیمه شب در تهجّدت
در هم شکست کوکبهی ماهتاب را
آباد باد خانه ات ای زلف پر گره!
من از تو دارم این دل خانه خراب را
دستار را ببند و کنارم قدم بزن
شاید کمی نظاره کنم بوتراب را
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوه طوری که داشتی
هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد
در کنج خانه نان تنوری که داشتی
شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی
ای سر به زیر و از همگان سربلندتر
عین تواضع است غروری که داشتی
خُلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچههای شهر، عبوری که داشتی
این آفتاب توست که خورشیدمان شده!
یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟
مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند
مانند خاک آمده تا که زَرش کنند
دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت
آخر چگونه در بزند باورش کنند
او خواب دیده بود مسلمان شده همین
او آمده مدینه مسلمان ترش کنند
در خانه حسین اگر اکبری نبود
امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند
پیغمبر و زیارت او را بهانه کرد
تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند
آن عده ای خوش اند که حیران تو شدند
مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند
چشمان تو همین که نهان میشود علی
عمّه برای تو نگران میشود علی
تو رفته ای و زائر رویت شدن فقط
با دیدن امام زمان میشود علی
دنیای ما اگر به جمال تو رو کند
هر روز سال روز جوان میشود علی
بی اختیار یاد صدای تو میکنم
هر لحظه ای که وقت اذان میشود علی
روزی سه بار پشت بلندای ماذنه
آقائی تو اشهد ما میشود علی
ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت
الله اکبر از تو، از الله اکبرت
هنگام رو به رو شدنِ کارزار شد
کار تمام لشگریان با تو زار شد
وقتی رکاب رزم تو آماده میشود
باید برای مقدم تو خاکسار شد
نامت علی ست، شان تو شمشیر ساده نیست
باید برای هیبت تو ذوالفقار شد
حیدر شدی و ضجّه لشگر بلند شد
این چه مصیبتی ست که کوفه دچار شد
از میمنه گرفتی و تا پشت میسره
یک لشگری قدم به قدم تار و مار شد
فرزند لافتی که به جز این نمیشود
شاگرد مجتبی که به جز این نمیشود
چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست
روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست
گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو
لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست
ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر
جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست
باید دوید پشت سر ردّ پای تو
یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری ست
نامت علی ست جلوه رویت محمدی ست
نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست
تو صاحب جلال علی و پیمبری
آئینه جمال علی و پیمبری
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
پیغمبر دوباره صحرای کربلا
ای از تمام آدمیان برگزیده تر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا
یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد
گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا
آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیّه و هر جای کربلا…
…هر چند دیدنی ست ولی دیدنیتر است
پایین پای مرقد آقای کربلا
نزدیکتر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو
حالا که میروی جگرم را نگاه کن
این چشمهای محتضرم را نگاه کن
در این لباسها چقدر دیدنی شدی
زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن
من پیر و تو جوان کمی آهستهتر برو
افتادگی بال و پرم را نگاه کن
باور نمیکنی که علی پیرتر شدم
پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن
اصلاً بیا به جای تمنّای جرعه ای
شرمندگی چشم ترم را نگاه کن
بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد
بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد
علی اکبر لطیفیان