
ندبه خوان با دو چشم تر جمعه
رفت مادر به سمت در جمعه
کوچه را شست،آب و جارو کرد
مثل هرهفته مثل هر جمعه
سر کوچه نشست تا خود ظهر
تا بیایى تو از سفر جمعه
چهل و چند سال منتظر است
آه!بس نیست اینقدر جمعه؟
تشنه ام اى همیشه رود بیا
مادرم تا نرفته زود بیا
چشم در راه شنبه تا جمعه
مى کشد آه شنبه تا جمعه
مادرم سفرۀ اباالفضلش
هست در ماه شنبه تا جمعه
بعضى اوقات روضه مى خواند
ناخوداگاه شنبه تا جمعه
عوضش من نمى کنم یادى
از شما گاه شنبه تا جمعه
زودتر آخرین قدم برگرد
دارم از دست مى روم برگرد
خیلى از اهل دردها رفتند
مردهاى نبردها رفتند
چه جوان ها که بى تو پیر شدند
چقَدَر پیرمردها رفتند
درهمین چندسال خیلى از
جمع مهدیه گردها رفتند
عده اى خوب رو سفید شدند
به امید شما شهید شدند
ما ولى خوب دربه در نشدیم
گریه کردیم خونجگر نشدیم
شرم دارد که بعد این همه سال
سیصد و سیزده نفر نشدیم
تو خبردار بودى از ماها
ما ولى از تو باخبر نشدیم
زودتر جان مادرت برگرد
تا ازاین روسیاه تر نشدیم
کى شود تا که با شما باشیم
یک شب جمعه کربلا باشیم
مى شود بشنوى صداى مرا
السلام علیک هاى مرا
ال یاسین جمعه شب هایم
اثرى مى دهى دعاى مرا؟
مى دهى دست پنجره فولاد
رزق و روزى کربلاى مرا
به حساب فرج ذخیره کنید
این همه یا رضا رضاى مرا
بین روضه مرا نبر از یاد
نیمه شب پشت پنجره فولاد
علی زمانیان