
محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد
وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوه تمام می آمد
محملت بود و… خیل ِ استقبال
کم محلی نشد زبانم لال
دم قم گرم! سربلند شدیم
ازدعای ِ تو بهره مند شدیم
دم قم گرم ! احترام گذاشت
هرچه گل داشت،روی ِ بام گذاشت
قم نگاهش لبالب ازشرم است
شام ویران که نیست! خونگرم است
پاکی و حُجب،باورِ چشمش
قدم میهمان سرِ چشمش
چادرت ذره ای غبارندید
آفتابی به نی سوار ندید
با مَحارم به قم رسیدی ،شکر
سردروازه ای ندیدی، شکر
دست ِ بیعت به طبل جنگ نخورد
به غرورت کلوخ و سنگ نخورد
قم کجا کوفه ی خراب کجا
تو کجا زینب و رباب کجا
گوشه ی معجرت نمور نبود
خبر داغی از تنور نبود
ساربان محملت عجول نراند
چادرت زیرپای ِ شمر نماند
هرچه شد،شد! رسیده جان برلب
ای امان ازغریبی ِ زینب
عمه ات اشک ِ ارغوان را دید
خنده ی نحس ِ خیزران را دید
ته گودال ِ پربلا را دید
تن ِ پامال ِ چکمه ها را دید
کوفه را بی عصای ِ پیری رفت
خاک عالم سرم، اسیری رفت
وحید قاسمی
**********************
سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان، زینبی تری
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
الحق که خون فاطمه جوشیده در رگت
الحق که ماده شیری از اولاد حیدری
بی تاب و بی قرار سوی طوس آمدی
گفتی امام را ز غریبی در آوری
گفتی دلت هوایی کوی رضا شده ست
چون آهوی شکسته دلی، چون کبوتری
کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد
معصومه ای و نایب زهرای اطهری
شمعی و در طواف تو پروانه های شهر
نور تو را گرفته همه خانه های شهر
مشهد اگرچه دل به قدوم تو بسته بود
قم بی قرار بر سر راهت نشسته بود
کوفه کجاست خاک خجالت به سر کند
زان دم که دست عمه ی سادات بسته بود
از راه دور آمده بود و غریب بود
از محنت فراق ، غریبانه خسته بود
با بالهای زخمی خود اوج میگرفت
جایی که آسمان و زمینش گسسته بود
القصه کوفه با دل زینب چه ها نکرد
پیشانی و نماز و دلش را شکسته بود
چشمش اگرچه بسته، ز بیداد خسته بود
دستش اگرچه خسته، به زنجیر بسته بود
معصومه ای و تاج سر خانه های شهر
آباد شد به یمن تو ویرانه های شهر
از ناقه سر برون کن و بین ازدحام را
این شور و شوق گفتن بانو سلام را
مأمون کجا و جاه ولیعهد فاطمه
داده خدا به مسندتان این مقام را
باران گل گرفته و فریاد میزند:
این شهر زیر هر قدمت احترام را
هم دختر امامی و هم عمه ی امام
هم خواهری ” چو زینب کبری ” امام را
با روضه هات بغض دل شهر پاره شد
داری بنا که زنده کنی یاد شام را
یاد حضور زینب و جشن یهودیان
یاد سر بریده و بزم حرام را
آباد بود اگرچه همه خانه های شهر
کارش کشید گوشه ی ویرانه های شهر
سید مصطفی فهری
**********************
مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت
او فقط داشت به پابوسی دریا می رفت
داشت خورشید هم از طوس نگاهش می کرد
زائر آینه با شوق تماشا می رفت
صبح روزی که قدم بر سر این خاک گذاشت
آفتاب از قدمش بود که بالا می رفت
توی این دشت فقط یک گل مجنون روئید
آن هم آن بود که در حسرت لیلا می رفت
” اشهد ان رضا ” را سر هر ماذنه برد
اینچنین عشق به هر گوشه دنیا می رفت
وقتی از زمزمه آمدنش می گفتند :
به خداوند خراسان دل مولا می رفت
چهارده مرتبه تکرار شد و فاطمه شد
و از آن پس همه گفتند: که زهرا می رفت..
***
آنقدر رفت که در ثانیه ها هم گم شد
بعد آنسوی زمان پنجره ای در قم شد
و همین زائره سبز زیارتگاهش
در پرواز به سمت حرم هشتم شد
گوشه چادر او روی سر قم افتاد
کآفتاب آمد و تاریکی شیطان گم شد
خاک قم عطر گل یاس گرفت و آنگاه
قم مدینه شد و او فاطمه دوم شد
یازده کعبه به همسایگی اش آمده اند
یازده مرتبه اینجا حرم مردم شد
جمع بودند در اینجا همگی تا اینکه
جمکران آمد و همسایه این خانم شد
**
لطف همسایگی اش بود؛ که احسان می ریخت
بر سر سفره او این همه مهمان می ریخت
بر لب حوض برای همه ماهی ها
مثل یک حوریه با دست خودش نان می ریخت
مثل ابری که پر از مرحمت زهرا بود
بر دل تشنه این باغچه باران می ریخت
از دل مشرقی ای او چه بگوئیم که تا-
پلک می زد همه جا صبح خراسان می ریخت
یا بگویییم که با یک نگه زهرایش
دور تا دور علی این همه سلمان می ریخت
یا سحرگاه که آیات خدا را می خواند
در صفوف حرمش سوره انسان می ریخت
**
دختری را که پدر هم به فدایش بشود
آمده بود فدایی رضایش بشود
آمده بود کمی بار بلا بردارد
زینب قافله ی کرب و بلایش بشود
آمده بود که زینب سر مقتل برسد
آمده بود که این بار فدایش بشود
رحمان نوازنی
**********************
با همه عزت و مقام آمد
باز هم خواهر امام آمد
با سلام و درود وارد شد
قم که آمد به احترام آمد
**
همه اش احترام می کردند
دسته دسته سلام می کردند
همه جا مهر بود و گل باران
حق او را تمام می کردند
**
هیچکس ناسزا نگفت به او
جز درود و ثنا نگفت به او
هیچکس وقت آمدن غیر از
آیه انمّا نگفت به او
**
در دلش حول و التهاب که نیست
دست او بسته در طناب که نیست
لرزه بر جان او نیفتاده
حرفی از مجلس شراب که نیست
**
خوب شد که سری به نیزه ندید
خوب شد هیچ حرف بد نشنید
خوب شد وقت دست و پا زدنش
نیمه جان برادرش نرسید
**
قم عجب میهمان نوازی کرد
تا ابد ماند و سرفرازی کرد
قم عجب کرد آبرو داری
کوفه با آبرو چه بازی کرد
**
ای امان از غریبی زینب
وای از غم نصیبیِ زینب
هیچ چشمی به شام و کوفه ندید
دل قرار شکیبی زینب
**
بس که همچون حسین محو خداست
درد و غم پیش چشم او زیباست
تا خدا همچو زینبی دارد
پرچمش تا همیشه پابرجاست
برگرفته از وبسایت حاج منصور
**********************
آئینه توحید به قم می آید
یا خواهر خورشید به قم می آید
نذر نفحات فاطمی اش صلوات
با آمدنش عید به قم می آید
*
هم زمزمهی سبز بهاران با تو
هم روح بلند چشمه ساران با تو
از راه رسیدی و کویری تشنه
جنت شده، ای حضرت باران با تو
*
تا خاک مرا سرشت، یا معصومه
روی دل من نوشت: یا معصومه
یک پنجره پرواز مرا خواهد برد
از صحن تو تا بهشت، یا معصومه
یوسف رحیمی
**********************
اى دختر و خواهر ولایت
آیینه ی مادر ولایت
بر ارض و سما ملیکه در قم
آرام دل امام هفتم
معصومه به کُنیه و به عصمت
افتاده به خاک پایت عفت
در کوى تو زنده ، جان مرده
بر خاک تو عرش سجده برده
در قصر تو جبرئیل حاجب
زُوّار تو را بهشت واجب
گفتند و شنیده اند ز آغاز
کز قم به جنان درى شود باز
حاجت نبُوَد مرا برآن در
قم باشدم از بهشت بهتر
قم قبله ی خازن بهشت است
این جا سخن از بهشت ، زشت است
قم شهر مقدس قیام است
قم خانه یازده امام است
قم تربت پاک پیکر توست
اینجا حرم مُطهَّر توست
گر فاطمه(س) دفن شد شبانه
نَبوَد ز حریم او نشانه
کى گفته نهان زماست آن قبر
من یافته ام کجاست آن قبر
آن قبر که در مدینه شد گم
پیدا شده در مدینه ی قم …
مریم به بَرَت اگر نشیند
این منظره را ، مسیح بیند
سازد به سلام سَرو قد خم
اول به تو ، بعد از آن به مریم …
روزى که به قم قدم نهادى
قم را شَرَفِ مدینه دادى
آن روز قرار از مَلک رفت
ذکر صلوات بر فلک رفت
تابید چو موکبت ز صحرا
شهر از تو شنید بوى زهرا(س)
درخاک رهت ز عجز و ناله
مى ریخت سرشک ، همچو لاله
با گریه ی شوق و شاخه ی گل
بُردند به ناقه ات توسل
دل بود که بود ، محفل تو
غم گشت به دور محمل تو
آن پیر که سید زمان بود
رویش همه را چراغ جان بود
گردید به گردِ کاروانت
شد پاى برهنه ساربانت
بردند تُرا به گریه هودَج
تا خانه موسى اِبن خِزرَج
ازشوق تو اى بتول دوم
قم داد ندا به مردم قم
کاى مردم قم به پاى خیزید
از هر در و بام گل بریزید
آذین به بهشت قم ببندید
ناموس خدا مرا پسندید
قم شام نبود تا که در آن
دشنام دهد کسى به مهمان
قم شام نبود ، تا که از سنگ
گردد رخ میهمان ز خون رنگ
قم کوفه نبود تا که خواهر
بیند سر نى ، سر برادر …
حاشا که قم این جفا پذیرد
مهمان به خرابه جاى گیرد …
بستند به گرد میهمان صف
قم با صلوات و – شام با کف …
قم مهمان را عزیز خوانند
کى دخت و را کنیز خوانند؟ …
«میثم» همه عمر آن چه را گفت
در مدح و مصیبت شما گفت
حاج غلامرضا سازگار
**********************
هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
گفتند مرقدت حرم آل فا طمه است
با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد
این حاجت من است الهی قلم شود
دستم اگر برای تو بانو قلم نشد
باز این چه لطفی است که در حق ماشده
ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد
می خواستم برای تو بهتر از این غزل
من را ببخش آنچه که می خواستم نشد
مجید تال
**********************
دست مرا گرفت وبه دست قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا درحرم گذاشت
حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت
تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت
پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم…
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم
در این حرم که آمده ام پا به پای عشق
عاشق شدن دعای من است و دعای عشق
مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق
اذن دخولمان بده محض رضای عشق
تا چشم کار می کند اینجا کرامت است
اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است
ما اشک می شویم که بارانمان کنی
ما درد میشویم که درمانمان کنی
مارا غریب و بی کس و بی خانمان کنی
تا شب نشین صحن شبستانمان کنی
یادش بخیر ماه مبارک بهار تو
سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو
خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم
نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم
صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم
بالا اگر نبودی زانو نمی زدیم
ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم
ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم
بال فرشته است و قدم های مردم است
در حوض صحن آینه اش آسمان گم است
دیگر نگرد مادرمان در همین قم است
((اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟))
گفتند باز می شود از قم در بهشت
مارا ببر بهشت تو ای خواهر بهشت
آهو شدیم در دل صیادمان ببر
پروازمان بده به گهر شادمان ببر
مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو
پس مال ماست کوچه ی سرشور عشق تو
مجید تال
**********************
هوای دیدن خورشید درسرم افتاد
که ناگهان به دلم جذبه ی حرم افتاد
کسی میان دلم ((اشفعی لنا ))میخواند
کسی که خاک ترین بود و از طلا میخواند
تویی سرودن شعرم تویی ترانه ی من
بهانه ای به غزل های عاشقانه ی من
درخت بی ثمری را به بار آوردی
دراین زمین کویری بهار آوردی
نداشت فاطمه در شهر خود مزار اما
برای فاطمه در قم مزار آوردی
نگه ندار زما سایه ی پناهت را
وقدر یک مژه بر هم زدن نگاهت را
دوباره بال گشودم شبیه پروانه
و با اجازه سرودم شبیه پروانه
کسی که پای ضریحت دخیل می بندد
دخیل را به پر جبرئیل می بندد
طلا زخاک در کوی تو محک خورده است
کنار سفره ی توآب هم نمک خورده است
برای وصف قم از رود نیل باید گفت
غزل،قصیده نه بحر طویل باید گفت
به چشم می خورد اینجا زیارت مریم
سمیه، آسیه ،حاجر،خدیجه،حوا هم
زمین همیشه تو را با برادرت می دید
تو ماه بودی و نام برادرت خورشید
چقدر در حرمت بوی عشق می آید
خیال می کنم عطر دمشق می آید
شبی که فال بجز عشق را نمی آورد
دلم برای زیارت بهانه می آورد
کسی میان دلم ((اشفعی لنا))می خواند
صدا صدای خودم بود از شما می خواند
مجید تال
**********************
دلم -شاید یکی از کفتراتون-
حسابی خو گرفته با هواتون
شبا وقتی که می بندن درارو
دلم می مونه تو صحن و سراتون
یه عمره عاشقونه هر شب و روز
توی شادی و غم کردم صداتون
صُبا گفتم : سلام ، خورشید بانو !
شبا گفتم : سلام ، مهتاب خاتون !
ببخش از اینکه گفتم عاشقونه
نه خانم ، ما کجا و عاشقاتون ؟
سر راه حرم گاهی اگر چه
دوتا شاخه غزل چیدم براتون…
همه ش تقصیر خوبیتونه خانم
که کرده ما بَدارم مبتلاتون
همیشه درد دل کردیم و رفتیم
نشد با ما بگید از ماجراتون
اگر چه ؛ تو دلا می پیچه گاهی
مناجات رضا جانم رضا تون
وَ یا بین صدای ندبه خونا
صدای ناله ی آقا بیاتون
یه عمره سائلم اما یه بارم
شما چیزی بخواین از این گداتون
مگه تا کی قراره زنده باشم
بیام تا کی بگم جونم فداتون ؟
چی می شه زیر پاهاتون بشم خاک
منی که عمریه پایین پاتون …
حسن بیاتانی