
به گزارش مشرق، در زیر جدیدترین سروده سجاد شاکری شاعر جوان کشورمان را می خوانید با موضوع “آل سعود خبیث” و “فاجعه منا”:
یک زمان، کوچه ی بنی هاشم!
یک زمان، بسته، راه های مِناست…
قتل مظلوم، در شلوغی ها …
راه بستن، تخصص اینهاست!!
*****************************
خروش پشت خروش و سپاه پشت سپاه
سپاه میرسد از هر طرف به محضر شاه
صدای غرّش شیران اگر بلند شود
زبان کرکس و روباه میشود کوتاه
تمام راهزنان خلیج میسوزند
به «حَرّ نار» جهنّم، به تیغ آتش آه
به جان فاطمه سوگند، جان به در نبرد
ز دست شعلهی آتش کسی به مخزن کاه
سقوط میکند آل سعود، خیلی زود ..
به تیغ هیمنهی لشکر ولایتخواه
به روی پرچم لشکر نوشته خواهد شد
«فدائیان حسن، راهیان بیت الله»
.. و روی گنبد خضراء، دیده خواهد شد
محرّم و صفر و فاطمیّه رخت سیاه
فراز مأذنه های مدینه می پیچد
نوای «أشهد أن علی ولیّ الله»
کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد
مهربانا! یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
«خون نمیخوابد» چنین گفتند رندان پیش از این
کیست میخواهد که از خون شهیدان بگذرد؟
نغمهاش در عین کثرت، جوش وحدت میزند
هرکه از مجموع آن زلف پریشان بگذرد
پردهی عشّاق، حاشا بی ترنّم گل کند
شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد
وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد
خون سهراب و سیاوش سنگ فرش کوچههاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد
کاشکی این روزها بر ما نمیآمد فرود
حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد
کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد
کاش میشد تا مسلمان از مسلمان بگذرد
حال و روز عاشقان امروز بارانیتر است
نازنینا! اندکی بنشین که باران بگذرد
از شراب مشرق توحید خواهد مست شد
گر نسیمِ هند، از خاک خراسان بگذرد
«علیرضا قزوه»
***
یمن و شام و جنگ و خونریزی
دلت آقا گرفته بود امسال؟
میرسی کی سوار جادهٔ عشق
نرسیده زمان استهلال؟
خیمه خیمه به جست و جو بودند
که ببینند روی ماهت را
آرزوی دل همه این بود
بوسه باران کنند راهت را
روضهخوان خیمه را به وجد آورد
روضهٔ مشک و دست سقا بود
در زلالیِ اشک حاجیها
جلوات حسین پیدا بود
آه حاجیِ حج نیمهتمام
عید قربان کجا و عاشورا
جبلالرحمه، خاطرات حسین
درد و دلهای سیدالشهدا
عرفات و دعا و زمزمهها
جان به قربان کام عطشانت
«و فدیناه…»، روضه شد جانسوز
بدن چاک چاک و عریانت…
عید قربان رسید و تشنه لبان
عید قربانشان قیامت شد
در طلوعی که آرزو کردند
قسمت عدهای شهادت شد
لیلهٔ قدرشان چگونه گذشت
که محبت خرید آنها را
پس رقم زد که حجشان مقبول
و چنین برگزید آنها را
چهقدر بغض در گلوشان بود
حاجیانی که تا منا رفتند
آه تقدیر عدهای این شد
از منا سوی کربلا رفتند
حرم امن و حرف ناامنی
موسم حج و کاروان در راه
آل فتنه دوباره صف بسته
با یزید زمانه شد همراه
«فاطمه نانی زاد»