logo

من ز دربار حسین ابن علی ماهانه دارم
کي دگر چشم طمع بر مردم بیگانه دارم
تا گرفتم دست خط نوکری از مادر او
بر در دربار آن شه منصبی شاهانه دارم

جستجو
صلوات شمار
اوقات شرعی

آخرین مطالب
مطالب پر بازدید
برچسب ها
ادعیه اعلام مراسم سخنرانی و عزاداری دهه اول محرم جلسه هیئت ذاکران فاطمی اراک حاج_حسین_نیمه_وری حاج حسین نیمه وری حسین نیمه وری دعای کمیل با صدای حاج حسین نیمه وری روضه شب شهادت حضرت زهرا (س) با نوای حاج حسین نیمه وری روضه و سینه زنی آقا ابالفضل ع زمزمه روضه شب جمعه سرود مولودی امام حسن (ع) شب بیست و یکم ماه رمضان شب قدر شبهای قدر در امامزاده ها شعر شعر امام زمان شعر شهادت شعر مناجات شهادت امام علی صوت دقایقی از زمزمه و روضه حضرت زهرا س صوت مدح و مرثیه امام صادق(ع) صوت مراسم روضه و سینه زنی شب عاشورا مراسم سینه زنی مراسم شام غریبان مصلی بیت المقدس اراک مراسم شب قدر۲۳ ماه مبارک رمضان مراسم شب های قدر مراسم شب های ماه رمضان مراسم عزاداری شب شهادت حضرت زهرا (س) با نوای حاج حسین نیمه وری مشکی_پوشان_فاطمیه مولودی خوانی شب میلاد امام هادی(ع) در حرم حضرت ابالفضل مولودی خوانی شب ولادت امام حسن عسگری (ع) میلاد امام هادی نیمه وری هیئت _باب الحوائج_کوی امام علی ع کتیپ تصویری عتبات عالیات کلیپ اربعین حسینی کلیپ تصویری باب القبله امام حسین ع کلیپ تصویری روضه علی اصغرع کلیپ تصویری زمزمه مدح امیرالمومنین ع و مدح و روضه حضرت عباس ع کلیپ تصویری سینه زنی حضرت ابوالفضل ع کلیپ تصویری مدح و روضه حضرت ابالفضل ع کلیپ تصویری مدح و روضه حضرت ابوالفضل ع کلیپ جشن نیمه شعبان کلیپ فرازی از قرائت دعای پر فیض ندبه کلیپ فرازی از قرائت دعای پر فیض کمیل
بازدید شده ها
آمار سایت
  • 0
  • 215
  • 160
  • 172
  • 136
  • 1,842
  • 10,402
  • 281,820
  • 1,802,958
  • 302,148
  • 93,444
  • 3,234
  • شهریور ۳۱, ۱۴۰۲

اشعار اسارت کربلا تا شام


مردم کوفه منتظر بودند

دستهاشان پر از تهاجم سنگ

کاروانی اسیر می آمد

سخت آشفته از کشاکش جنگ

**

کاروان خسته، کاروان زخمی

کاروان از غروب بر می گشت

مردها روی نیزه و زنها

چشمشان لحظه لحظه تر می گشت

**

کاروان اندک اندک آمد پیش

ساربان خسته، ناقه ها عریان

بغض سر خورده در گلو می خواست

که ببارد غریب چون باران

**

آسمان از غبار پر می شد

کوفه در کوچه هاش گل می زد

کوفه کِل می کشید و می خندید

مردی آنسوترک دُهُل می زد

**

این یکی سنگ و آن یکی با چوب

این یکی شاد و دیگری خوشحال

هرکسی هرچه داشت می انداخت

تا بریزد ز کودکان پر و بال

**

کودکانی ز نسل یاس سپید

یادگاران آب و آئینه

وارثان همیشه ی نیلی

داغداران میخ در سینه

**

دستشان خسته از تب زنجیر

ردّی از تازیانه ها بر پشت

داد زد دختری که ها! بابا!

درد این بار دخترت را کشت

**

دخترک دلشکسته از طوفان

خیزران خورده و پریشان بود

از بس افتاده بود روی زمین

دست و پایش پر از مغیلان بود

**

دست های سخاوت عباس

یا بلندای قامت اکبر

یاد می آمدش به هر قدمی

خنده ی نازک علی اصغر

**

 زیر گرمای نیم روزی داغ

تر نکرده کسی گلویش را

روی این خاک تشنه گم کرده

دست دریایی عمویش را

**

گفت بابا چرا نمی آیی

به سراغ دل پر از خونم

چشم هایت نمی گشایی حیف!

روی چشم همیشه محزونم

**

من فدای سر پر از خونت

روی نیزه پدر دعایم کن

جان عمّه فقط همین یک بار

آه، چیزی بگو صدایم کن

**

عمّه بی تو چقدر دلگیر است

داغ ها گر گرفته دور و برش

زیر باران سنگ محکم تر

بچّه ها را کشیده زیر پرش

——————————————————————-

 

                                                 شهرام شاهرخی